جنّتِ لقاء، جنّت ذات؛ نه جنت دیگران!
بیانات امام خمینی در جمع رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی
و این بشر یک خاصیتهایی دارد که در هیچ موجودی نیست. مِنْ جمله این است که در فطرت بشر؛ طلبِ قدرتِ مطلق است، نه قدرت محدود. طلبِ کمال مطلق است، نه کمال محدود. علم مطلق را میخواهد؛ قدرت مطلقه را میخواهد. و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالی تحقق ندارد، بشر به فطرت حق را میخواهد، و خودش نمیفهمد.
یکی از ادله محکم اثبات کمال مطلق همین عشق بشر به کمال مطلق است. عشقِ فعلی دارد به کمال مطلق. نه به توهّم کمال مطلق؛ به حقیقت کمال مطلق. عاشقِ فعلی بدون معشوقِ فعلی محال است. در اینجا توهّم و ساختن نفسی تأثیر ندارد، برای اینکه فطرت دنبال واقعیت کمال مطلق است؛ نه دنبال یک توهّم کمال مطلق تا کسی بگوید بازی خورده است. فطرت بازی نمیخورد. در فطرت همه بشر این است که کمال مطلق را میخواهد. و برای خودش هم میخواهد. بشر انحصار طلب است. کمال مطلق را میخواهد که خودش داشته باشد.
تا نرسد به آنجایی که اتصال به دریای کمال مطلق پیدا بکند و فانی در آنجا بشود، برایش اطمینان حاصل نمیشود. ألا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ. نه به ریاست جمهوری ونه به نخست وزیری و نه به قدرت قدرتهای بزرگ و نه به دارا بودن همه مُلک و ملکوت. آنی که اطمینان میآورد و نفس را از آن تزلزل که دارد و خواهش که دارد بیرون میآورد «ذکر الله» است. نه ذکر الله به اینکه با لفظ، ما لا إله إلّاالله بگوییم. ذکر اللهی که در قلب واقع میشود، یاد خدا، توجه به او: ألا بذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. و بعد در آیات دیگر میفرماید که یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبَادی وَادْخُلِی جَنَّتِی. اگر انسان بخواهد خصوصیات این آیات شریفه را بگوید طولانی است. من یک اشاره به آن بکنم. و آن اینکه آن «نَفْس مطمئنّه»؛ یعنی آن نفسی که دیگر هیچ خواهشی ندارد. اینطور نیست که حالا نخست وزیر شده میگوید این کم است، باید رئیس جمهور بشوم؛ رئیس جمهور شده است میگوید این کم است، من باید رئیس جمهور کشورهای اسلامی باشم. به اینجا رسید میگوید این کم است. به هر جا برسد کم است. تمام عالم را اگر یک لقمه کنند و به دست او بدهند، وقتی فکر میکند میبیند نقیصه دارد؛ خواهشش غیر این است. آن وقت مطمئن میشود که به کمال مطلق برسد. کمال مطلق آن وقتی است که او باشد؛ غیر او نباشد در کار. توجه به ریاست، توجه به سلطنت، توجه به عالم ماده، توجه به عالمهای دیگر به غیب، به شهادت، هیچ نباشد. یاد منحصر شده باشد به یاد خدا. آنجا نفس «مطمئن» میشود. آن وقت است که مورد این خطاب واقع میشود که یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ای نفسی که به آنجا رسیدی که مطمئن شدی؛ از لغزش بیرون رفتی و توجه نداری به جای دیگر. یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إلی رَبِّکِ حالا دیگر هیچ چیز دیگر برای تو نمیشود. تو برگرد به سوی خدای «خودت»: «رَبِّکِ». ربِّ نفس مطمئنّه. فَادْخُلی فی عِبادی، نه عبادالله، عباد صالحین نه.
«عبادی». با این ریزه کاری. وقتی که واقع شدی در عباد، آن وقت وَادْخُلی جَنَّتی نه الجنَّه.
آن
جنت مال دیگران است. آن جنت با همه عرض و طولش مال «عباد صالح» است،
«عبادی» نیست. مالِ «عبادی» آنچه دیگر هیچ نیست جز عبادت، آن هم عبادت
«هو».
وقتی آنجا رسیدی، «ادخلی جنّتی». جنّتِ لقاء، جنّت ذات؛ نه جنت
دیگران. جنّت شما که ان شاء الله همه وارد بشوید در آن جنت، با این جنت فرق
دارد. آن جنتِ «عباد صالح»، «عبادالله الصالحین» است. اما این جنتی است که
انتساب به هیچ جا ندارد، الّا به «هو». آن وقت «نفس مطمئنّه» وارد شده است
در یک منبع نور و در یک کمال مطلق، و رسیده است به آن چیزی که عاشق او
بود.
...اینکه انسان را معذَّب خواهد کرد این است که کمال را عوضی گرفته است. خیال میکند کمال رئیس شدن است، رئیس اداره شدن است. رئیس اداره که میشود، میبیند اینکه کم است این اداره چه است، رئیس یک کشور شدن است. وقتی رسید، میرود سراغ آن کشور دیگر. آن هم وقتی رسید، میرود سراغ دیگری. همه عالم را به او بدهند باز سیر نمیشود. برای این است که کمال مطلق آرزوی انسان است. فطرت انسان فِطْرَتَ اللهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا. این فطرت توحید است. فطرت کمال مطلق است. تا آنجا نرسید، هِی میخواهید. دنبال یک گمشدهای شما هستید. عوضی میگیرید آن گمشده را. ماها همه عوضی میگیریم... انسان فطرتش این طوری است. چون کمال مطلق را میخواهد، عوضی گرفته است. وقتی که اینجا را گرفت، میبینند این نیست؛ یک چیز زیادتری من میخواهم.
... آنکه انسان را از تزلزل بیرون میآورد ذکر خداست. با یاد خداست که تزلزلها
ریخته میشوند؛ اطمینان پیدا میشود. وقتی اطمینان پیدا شد و ذکر خدا و یاد
خدا شد، وقتی است که مخاطب میشود به این خطاب: یا أیَّتُها النَّفْسُ
المُطْمَئِنَّةُ در روایتی است که خطاب به حضرت سیدالشهداست. آن وقت است که به شما میگویند که فادخلی فی عِبادی. نه فی عبادالله؛ نه
فی عباد دیگر. «فی عِبادی». یک عنایت خصوصی است مال خودم. این بشر مالِ
خودش است. وقتی اینطور شد، جنّتش هم فرق دارد با جنّتهای دیگر. شما خیال
نکنید که بهشت شماها و ماها مثل بهشت رسول الله است. خیر، آن وضع دیگری
است، «جنّتی» است. «الجنّه» مال همه [است] ان شاء الله؛ لکن وقتی به آنجا
رسید، «جنّتی» است دیگر. دیگر دل به جای دیگر نمیرسد...
منبع: صحیفه امام خمینی » جلد ۱۴ » صفحات ۲۰۳ تا ۲۱۴
سخنرانی
زمان: صبح ۲۸ اسفند ۱۳۵۹ / ۱۲ جمادی الاول ۱۴۰۱
مکان: تهران، جماران
موضوع: کمال مطلق خواهی انسان و خودکامگیهای وی
حضار: هاشمی رفسنجانی، اکبر (رئیس مجلس شورای اسلامی) و نمایندگان مجلس شورای اسلامی
توحید عملی و حدیث دلدادگی